بعد از ۱۲ ساعت پای کتاب بودن به همراه استراحت های کوتاه دارم مینویسم!
از پنجشنبه ای بگم که سه نفر بهم پیشنهاد دادن که بیا بریم بیرون و انصافا با هر کدومشون میرفتم خیلی بهم خوش میگذشت اما نرفتم چون درس داشتم!
کلی امروز برا اینده برنامه ریختم!
کلی نوشتم!
ته شبم کلی دل تنگی داشتم!دیدی انگاری زخمت هنوز خوب نشده میخوره به یه جایی و دوباره سوزشش سر میزنه؟!این دقیقا حال منه!
وسط تحلیلی خوندن!یهو سوزش شروع شد!از چشمام سر ریز شد!
فاطمه که داشت راجب تحلیلی بام حرف میزد گفت مبینا سرمو اوردم بالا گفت الان اخه؟!
خودمم نفهمیدم چی شد!سریع با بچه ها شوخیپوخی کردم یادم بره!
اما این فقد یه مسکن چند ساعتی بود!کلا هر وقت سوزشه میاد سراغم مسکن چند ساعتی میزنم و حواله اش میکنم به چند ساعت بعد و دوباره.
فاطمه اظهار داشت باید تمام خاطرات فیزیکی ینی تمام هدیه هاشو از بین ببرم!بندازم دور!ولی نمیتونم!هم از نظرم حیفه!هم دوست دارم باشه!چه بخوام چه نخوام اون یه بخشی از زندگیم بوده!چه خوب چه بد!حالا این هدیه ها باشن یا نباشن زخمم که عوض نمیشه ،میشه؟!
نه اینکه بد باشم!نه اینکه نخندم!اتفاقا این روزا صدای خندم سر به فلک میکشه و نیشمم تا بنا گوش بازه!سگ درون چشمام هار تر شده و موهام زاغ تر!
ولی بی قراریم معلومه.از تک تک کارم معلومه اروم نیستم که سحر وسط درس خوندن میگه: حسن چی شده باز بی قراری!چته مث مرغ سر کنده پر پر میزنی(مثل همیشه نمیدونم ضرب المثلو درست گفتم یا نه!!)
من میگم نمیدونم!
اونممیگه :میدونی خوبشم میدونی!
امروز که میگفتم دلم تنگ شده فاطمه رو بروم نشسته بود پرسید برا چیش دلت تنگ شده؟!تا اومدم دهنمو وا کنم گفت برا دروغاش؟!
خفه خون گرفتم!گفتم تو از کجا میدونی دروغ بود اخه!گفت اگه مهربونیاش راست باشه هیچ وقت نمیتونی باهات اونجوری جلو همه حرف بزنه و سرت داد بزنه!یا حداقل اگه اینم درست بود الان کجاس پس؟!
ساکت شدم!
دلم تنگ شده برای رفتن به دفتر شجاعی!اما چند باره ک میرم درو وا نمیکنه!!فک میکنم اینم جز اون امتحانای قشنگشه ک همه بچه ها تست میکنه باهاشون!
تو دانشکده اروم و قرار ندارم.نمیخوام امیرو ببینم.ازطرفیم میخوام برم پیش ادمای جدید زندگیم ک هم حس میکنم سر بارشونم هم داستان های حاشیه ای اذیتم میکنه.!
اینا رو نگفتمکه بگم کم اوردما!نه :) من پرو تر از این حرفام!خوشحالم که الانم رو پای خودمم!روی پای خودمم همه چیو درست میکنم!
از دیدن ادمای جدید جاهای جدید و اتفاقای جدید هم تو زندگیم خوشحال و سرمستم!
ادم قدیمیا هم فراموش نمیشن!روزخوش به همراه وبلاگش در صدر جدول انگیزشیه منه:))
فکر کنم خیلی دارم از در و دیوار میگم.خیلی خوابم میاد چون!و فردااا هم کلییی کار در راهه!و کلی درس که منتظرن من بخونمشون :)
درباره این سایت