جا داره به مناسبت شروع ماه آذر یه پست بذارم!

امروز ماهی که هر سال منتظرشم رسید!زرت چه روزی بود!

صبحی نشسته بودیم با صبا داشتیم ریز ریز حرف میزدیم یهو ریحانه با یه حال زار از خونه دریا برگشت!وقتی حالشو دیدم دلم میخواست فقط بغلش کنم

ریز ریز گریه کرد.و از حس تنهاییه دیشبش گفت!اینکه آدم ها چقد میتونن خودخواه باشن!و برای خوشی دل خودشون بقیه رو راحت زیر پاشون له کنن!

رفتم حموم و زیر دوش مدام فکر میکردم که نباید تولدم مثل تولد کیمیا بشه

اصن چرا تولد؟!

همینجوری با این فکرا اومدم بیرون دیدم هیجی از امتحان فردام نخوندم و دلمم به شدت گرفته.

غذا درست کردمو داشتم میخوردم که گوشیم زنگ خورد!دیدم سلامیانه!یهو یادم اومد که امروز جمعس و من یادم رفته برم کانون

احساس کردم کل اتاق گوله شد و خورد وسط فرق سرم !

یه گوشه نشستم بغض کرده بودم.همیجوری هم بارون میومد!

اومدم گفت بیخیال بیا بخوابیم !‌خواب دوای هر درد بی درمانیه

خوابیدم ، چند دیقه گذشت مامانم زنگ زد!گفتم میخوام بخوابم قط کردم دوباره خوابیدم

بابام زنگ زد!گفتم میخوام بخوابم و قط کردموو دوباره خوابیدم

اس ام اس اومد! نه یکی نه دو تا!

کلافه شدم!

پاشدم گفتم بذار یه توییتر چک کنم!توییترم که خبری نیست چون نت دانشگاها فقد وصل شده بقیه ندارن نت.شایان تو توییتر پیام داده بود

گمیگفت وضع و ببین و انگیزه بگیر و درس بخون

قیافمو چپ کردم! این وضع فقط داره از من انگیزه میگیره.

سراسر  استرس شدم!از اینکه هیچی از ایندم نمیدونم!از اینکه همش میترسم که نکنه یه وقت منم قاطی مرغا برم هوا.

چجوری انگیزه بگیرم!

دیدم دانشگاه مک گیل توییت زده بود که واسه دانشجو های ایرانی دوباره اپلیکیشن باز کرده که اونایی که به اینترنت دسترسی نداشتن باز بتونن ثبت نام کنن!

گفتم باز دمشون گرم!ما به فکر خودمون نیستیم ولی اونا به فکرمونن!

دوباره پتو رو کشیدم تو سرم.ولی خوابم نمیبره!

چون همش دارم به روزگاری که پیش اومده فکر میکنم

صبا دیروز داشت راجب استعداد درخشان حرف میزد الانم یه دخترس داره حرف میزنه دارم صداشو میشنوم!به اینم امیدی ندارم!

یه حرفی که سپنجی همیشه میزنه اینه که اگه مبینا تو تمام تلاشتو کن واسه اینکه بری ولی اگه یه درصد نشد بری میخوای چیکار کنی!؟

واقعا فکر کردن به کنکور دوباره اشکمو درمیاره!!

کاش استعداد بودم :/

من هیچی نیستم.نشستم این پایین و فقد ارزوهای بزرگمو نیگا میکنم!

اونروز هوشیار یه حرف قشنگ زد به من!گفتش که نمره هاتو به من بگو و اینا

بعد من گفتم استاد من استرسیم‌و . برگشت گفت به من ربط نداره استرس داری یا نداری!با وجود همین استرست تلاش کن و راهشو پیدا کن و بتون!

لال شدم نیگاش کردم!فک کرد ناراحت شدم!ولی نشدم واقعا داشتم فکر میکردم این همون حرف حقیه که جواب نداره.

داشتم به این فکر میکردم که اوانس های اذرم چی پس.

دیدم من امسال کلا تو اوانس بودم!دیگه آذر و غیر اذرش واقعا حرفی نیست

چی میشد جمعه ها از این هفته ها حذف میشد!


مشخصات

  • جهت مشاهده منبع اصلی این مطلب کلیک کنید
  • کلمات کلیدی منبع : گفتم ,اینکه ,واقعا ,انگیزه ,خوابیدم ,میکردم ,میشد جمعه ,دوباره خوابیدم ,میخوام بخوابم ,گفتم میخوام ,گفتم میخوام بخوابم
  • در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مبلمان باغی هوای پاکم آرزوست لگوچه قرص لاغری گلربا همه چی موجوده آموزش ترفند s&r مهارت های زندگی اخبار ورزشی