تو خوابگا یه سری اتفاقای جالب میافته.
از اون روزی که کوی اومدم. میبینم ادمایی رو که پا ندارن.چشم ندارن
ولی عجیبه ولی تونستن!
میدونی همیشه از این کلیپا و اینا زیاد دیدما.ولی الان یه دختره هست تو کوریدرمون که من هررر روز میبینمش!
دوست دارم باش حرف بزنم ولی نمیدونم چجوری برخورد کردنم باعث میشه که ترحم نباشه که بدش نیاد!که بد نشه!
انگار وقتی ادما یه چیزیو از دست میدن یه چیز دیگه ای به دست میارن
گاهی خودمونم همینیم شاید اون چیزی که از دست میدیم جزی از بدن نیست ولی در کل.میخوام بگم.
ادم باید ببینه ارزش اون چیزی گه از دست میده بیشتره یا اون چیزی که به دست میاره!
ادما خیلی عجیبن.گاهی فکر میکنم واقعا انگار خوابیم و حواسمون نیست داره چه بلایی به سرمون میاد!
خوابیم.حتی نمیدونیم خودمون کیم.چی کاره ایم.فقد داریم میگذرونیم بدون اینکه بدونیم داریم به چی میرسیم
من حتی ادمایی رو هم میبینم که واسه چیزی که نمیدونن هم تلاش میکنن!
به دختر خوشکله کوریدورمون فکر میکنم که یه پا نداره ولی شهید بهشتی درس میخونهخوشگله و متینهر روز صبح یه پای مصنوعی رو به بدنش وصل میکنه و کلاسشو میره.
عوضش من و تو با کلی امکانات
قدر چیزایی که داریمو نمیدونیم.
قدرخودمون
قدر مهربونیامون
.قدر زندگیمون!
نمیدونم چرا شبیه این خانوم جلسه ای های رو منبر رفته شدم جدیدا
همه پستامم انگار رو منبریه
ولی واقعا اینجوری نیست اینا کلی فکره که دارا مخمو میخوره
کاش یه اسلحه داشتم یا چن نفرو میکشتم.جهان جای بهتری میشد !
درباره این سایت